|
امام زمان علیه السلام (انتظار 2)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در جمعه 10 آبان 1392 |
از پرده برون آی دلم غرق تمناست تقصیر دلم نیست تماشای تو زیباست در حلقه عشاق ز رحمت گذری کن تا جلوه حسنت نگرند از چپ و از راست خون می خورم از هجر ولی با که توان گفت کاین درد نهان سوز از آن من تنهاست چون نسیت نظر با منت از شدت رشکم هر جا گذری اشک من از دیده هویداست گر مست شده عالمی از جام نگاهت چشمان تو جامند نم چشم تو صهباست چشم من دلسوخته سر چشمه خون شد جانا نظری کن که کنون چاره مداواست عاری نبود از حرم و دیر و کلیسا دلدار به هر جاست یقین اهل دل آنجاست مستانه بگیریم قدح در شب وصلت مستی ز رخ یار چه جان بخش و دل آراست وصل ار ندهد دست در این فرقت جان سوز از بخت چه نالیم که جرم از طرف ماست ما زنده از آنیم که در بحر تو غرقیم غواص نشانیم که چشمان تو دریاست گفتم به خرد یار زما رخ ز چه بنهفت گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست منبع: تکدبد برچسبها: شعر, امام زمان علیه السلام, انتظار فرج, امام زمان علیه السلام (انتظار 1)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در جمعه 10 آبان 1392 |
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشمهایت این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد آقا بیا تا این شکسته کشتی ما آرام راه ساحل دریا بگیرد اقا بیا تا کی دوچشم انتظارم شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد اقا خلاصه یک نفر باید بیاید تا انتقام دست زهرا را بگیرد منبع: تکدید برچسبها: شعر, امام زمان علیه السلام, انتظار فرج, عهد و پیمان (حافظ: حرم یار)
+ نویسنده مهدی سلیمانی آشتیانی در جمعه 10 آبان 1392 |
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند وان که این کار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه خمار بماند محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد قصه ماست که در هر سر بازار بماند هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد که حدیثش همه جا بر در و دیوار بماند به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند برچسبها: شعر, عهد, پیمان, حافظ, |